پسر و فندقها – داستانی از آزوپ

به پسر بچه ای اجازه دادند که دستش را درون کوزه ای ببرد تا مقداری فندق بردارد. اما او مشتش را چنان پر کرد که نمی توانست دستش را بیرون بیاورد. آنجا ایستاد، بدون قصد رها کردن یک دانه فندق و با این حال ناتوان از اینکه همه را یکجا بیرون بیاورد. عصبی و نا امید شروع کرد به گریستن. مادرش گفت: “پسرم، به نصف فندقهایی که گرفتی راضی شو آنگاه به آسانی دستت را بیرون خواهی آورد. سپس شاید زمانی دیگر فندقهای بیشتری داشته باشی.”

یک باره بیش از اندازه تلاش نکن!

آزوپ

آزوپ[۱] امثال الحکم گویی[۲] بیشتر از زبان حیوانات بود که اعتبارش بخاطر مجموعه داستانهایی است که با نام امثال الحکم آزوپ[۳] شناخته می شود. امثال الحکم  نقش مهمی در اخلاق یا “درس زندگی” دارند که معمولا در یک بیان نهایی زیرکانه با درخششی ضرب المثل گونه منتقل می شوند؛ “زمانی برای کار و زمانی برای بازی وجود دارد”، “آهسته و پیوسته برنده رقابت است”، ” آشنایی خوارشمردن می آورد”، و “مهربانی هرگز بی فایده نیست”.

هرچند خود داستان آزوپ نتیجه ای از افسانه و اسطوره است، باور قوی برآن است که او برده‌ای از فریگیه[۴]، در حدود ۶۰۰۰ سال قبل از میلاد بوده است. آزوپ در دربار شاه کرزوس[۵] و بعد از خدمت به اربابان زیادی بعنوان برده زندگی می کرد. او هوش و نکته دانیش را با گفتن قصه های طنز، در هنگام خدمت برای ماموریتهای گوناگون برای خرسندی شاه به اشتراک می گذاشت.

قصه هایی مانند: لاک پشت و مرغابی ها، گرگ و بزغاله، غورباقه و گاومیش، سگ، خروس و روباه، زنگوله بر گردن گربه، عقاب و زاغچه، موش شهری و موش شهرستانی، روباه و انگورها، خر و چاروادار، گرگ و لک لک و …

[۱] Aesop

[۲] fabulist

[۳] Aesop’s Fables

[۴] Phrygia

[۵] King Croesus

اشتراک گذاری :