خلق حسی از مکان در داستان Creating a Sense of Place in Fiction

 

نویسنده کارولین کلیولند[۱] پنج تکنیک را که شناسایی کرده است، به اشتراک می گذارد که به نویسندگان در خلق  یک موقعیت قدرتمند در داستان یاری می رساند.

 

  • کارولین کلیولند ۱۱ می ۲۰۲۴

Caroline Cleveland May 11, 2024

  • مترجم سید محسن جلالی موسوی

 

جادوی خواندن به پیرامون تو اجازه می دهد که کناری بیافتند و تو خود را در “واقعیتی” متفاوت گم کنی که نویسنده خلق کرده است. هرچند من عاشق کتابهایی هستم که مرا به سرزمینهای دوردست ببرد، در نهایت، آن کتابهایی که من خودم بیشتر مجذوبشان می شوم، کتابهایی هستند که مرا به خانه ببرد.

من، یک بومی کارولینای جنوبی[۲]، در شهر کوچک والتربرو[۳]، کارولینا جنوبی[۴] بزرگ شدم. اکنون کوچک است- آن زمان کوچکتر بود. و چیز خاصی داشت که بسیار بی تکاپو از میهمان نوازی و “تبرک قلبت” به سایه های تسخیر شده کشدار زیر دختان خزه بسته- جوهر تمایزی که جنوب  را موقعیت[۵] جذابی برای رازآلودگی ها و دلهره آورها می سازد- دگردیسی می یابد. کلمه من برای آن جوهر “چارماگِدُن”[۶] است.

بسیاری از اجتماعات جنوبی کوچک جوهر مشابهی را به اشتراک می گذارند- چیزی خیالی که ما می شناسیم ولی تعریف نمی پذیرد. چنانکه قاضی پوتر استوارت [۷] بیان کرد، ” آن را می شناسم هنگامی که می بینمش.” (باشد، البته او داشت راجع به هرزه نگاری[۸] سخن می گفت، اما این عبارت هنوز کاراست.)   و با این حال، خیال همانطور که ممکن است باشد،  نویسندگان با استعدادی هم هستند که از پس گرفتنش چنان خوب بر آیند که ما خودمان را منتقل شده به آنجا بیایم.

رمان نخست من، وقتی جیرجیرکها گریه[۹] می کنند، یک ماجرای دلهره آور قضایی جنوبی در والتربرو و نزدیک ادیستو بیچ[۱۰] است. من موقعیت را بخوبی می شناسم، اما می خواستم از استادان بیاموزم که چگونه حال و هوای ویژه آن را بصورتی که به خوانندگانم اجازه تجربه آن را می دهد منتقل کنم. همانطور که کار آنها را مطالعه می کردم، مشاهده کردم که، میان نویسندگانی که “جنوب” را به بهترین صورت انجام می دهند، تکنیکهای موقعیتیی وجود دارد که آنها همه بنظر می رسد در آن مشترکند. من مطمئنم که همه آنها را شناسایی نکرده ام، اما در اینجا پنج تکنیک که مکررا  دیدم که مورد استفاده نویسندگان جنوبی محبوبم قرارگرفت وجود دارد.

حسهایتان را بکاربگیرید

به خواننده اجازه دیدن، شنیدن، بوییدن، چشیدن، و لمس کردن آنچه شخصیت شما در حال تجربه کردن است بدهید. به اینکه چگونه مکان شما با فصول، آب و هوا، و زمان روز تغییر می کند توجه کنید.

جان هارت[۱۱] استعداد باورنکردنیی برای ساختن بدون تقلای این نگاه دارد. پرفروشترین کار او آخرین کودک[۱۲] را  در نظر بگیرید. این داستان نثری و قدرتمند جانی مریسن[۱۳] ۱۳ ساله است. کودکی جانی امن و شاد بود…تا اینکه دیگر اینگونه نبود. در آن سال از وقتی که خواهرش ربوده شد، پدرش آنها را رها کرد، بانک خانه شان را گرفت، و مادرش با یک مست پرخاشگر دم خور شد که او را با اعتیاد به مواد آشنا کرد. هر بزرگسالی که او به آن اعتماد کرد او را ترک گفت یا مورد سوء استفاده قرار داد، و جانی در سایه زندگی می کند، از خدمات اجتماعی و مقامات رسمی مدرسه روی برگردان است.

توصیف هنرمندانه هارت از جزئیات ما را به موقعیت می کشاند. بدون اینکه داستان را حوصله سربر کند، تحریک حواسی او مانند شعری که با شستن سراسر ما و افکندن ما درست آنجا با جانی جوان، در حالیکه قلبها به گلو رسیده اند، همانطور که آن غربیه بدنبال اوست، حس می شود.

با تِم ها[۱۴] “معنی” [به مکان] بدهید

هرچند اغلب به “چای شیرین” و “هی شما همگی” تقلیل داده می شود، فرهنگ جنوبی پیچیده و لایه لایه است. در مطالعه کارهای نویسندگان جنوبی که مورد تحسین من هستند، به نظر می رسد که تم های غالبشان  بیشتر حول یکی از چهار مشخصه ویژه[۱۵] جنوبی: دین (بخصوص هنگامی که منبر را چیزی شرارت بار که صورتک یک منجی را دارد، ربوده باشد)، پیوندهای خانواده (وقتی با خیانت درهم آمیخته)، فقر/دورافتادگی حاشیه شهر، و نژادپرستی.

فلانری اوکانر[۱۶] یک استاندارد طلایی برای این تکنیک قرار داد. گتیک[۱۷] جنوبی او یافتن یک مرد خوب سخت است[۱۸] را درنظر بگیرید.  این رمان کوتاه ۶۴ صفحه است و طرح آن تنها لُب مطلب است، با این حال تصویر روشنی را، پر از جزئیات می کشد. رویارویی سرنوشت ساز آن خانواده با “فرد ناسازگار” نمی  توانست همان اثر را بدون آن لایه های پیچیده فرهنگی-دین، پیوندهای خانواده، جداافتادگی حاشیه شهر، فقر، و  ستمگری نژاد پرستی – داشته باشد که او آنچنان استادانه درهم تنید.

و، اگر ملاقاتی روز شکرگزاری[۱۹] بصورت زندگینامه خودنوشته[۲۰]  یا یک خاطره کریستمس[۲۱] را از ترمن کاپُت نخوانده اید، این مقاله کم ارزش تر را هم اکنون کنار بگذاری، و به نزدیکترین کتابفروشی بروید. این قصه های کوتاهی است که برای آنان که علاقه دارند در موقعیتهای جنوب استادی بیابند، باید خوانده شوند.

لنزها را تنظیم کنید

بعضی صحنه ها توصیفاتی با جزییات را  می طلبد. خوانندتان را در بلوط های زنده با خزه اسپانیایی رونده، قایقهای میگوی آب و هوا زده، و میدانهای عمومی با ستونهای سفید ( یا معادلشان در موقیعتتان) فرو ببرید. اما صحنه ها با کشمش زیاد و کنش سریع نیازمند آنند که شما لنزها را تنظیم کنید. اگر شخصیت شما در یک  زد و خورد در میکده است، آن را با صحنه آرایی بیش از حد کند نکنید. به جزییاتی بچسبید که برای نگهداشتن یک صحنه از مکان بدون کشتن صحنه اساسی است.

درباره دور و اطرافتان تجسس کنید

در کنار صحنه، شاید قابل ملاحظه ترین تفاوت بین والتربرو، و مثلا نیویورک سیتی[۲۲]، تفاوت بین شهرکوچک جنوبی ها و نیویورکرهاست[۲۳]. بگذارید نقش دوم برای شما کار کند. در موقعیت شما چه کسانی محلی هستند؟ کجا گردهم می آیند، چه چیز می خورند، و چگونه گفتگو می کنند؟ آیا به یک سیستم اعتقادی مشترکی دارند؟

جان گریشام[۲۴] این کار را بسیار ماهرانه انجام داد بطوریکه ما خود به این فکر می افتیم، هی، من این مرد را می شناسم. روش  او در گرفتن رفتارگرایی ها و عادات شهر کوچک جنوبی ها استادانه است. و او از پس انجام این کار با کنایه ای آرام که به نوعی علاقمندی  را تزریق می کند، برمی آید. توصیف او را در زمانی برای کشتن[۲۵] از کشمکش بی پایان بین باپتیست ها[۲۶]، متُدیستها[۲۷]، و پریسبیترین ها[۲۸] همانگونه که آنان در رقابتند، نه برای نجات آن ملعون، بلکه برای گردهمایی دینی باشند تا زودترین نیایشهای یکشنبه را پایان دهند و اول به رستوران بروند، جایی که می نشینند و به آرامی ناهار یکشنبه را می خوردند در حالیکه برای کسانی که در صف منتظرند دست تکان می دهند.

یک مثال عالی دیگر اهداء خون[۲۹]، از مجموعه داستانهای کوتاه فوردکانتی[۳۰] او است. هر وقت آن را می خوانم، می پرسم که آیا گریشان به کتاب سال دبیرستان من برخورد کرده است. من پشت سر بدگوییهای آنان را می شنوم و میز غذا را می بینم، پر از طاس کباب ها و کیکها. و آن بشقابهای کاغذی- شما بعضی هایشان را می شناسید- با لبه های دندانه دندانه، چنان نازک که آنها را مثل پوست کندن از هم جدا کنی تا یک بشقاب بگیری. من نمی توانم بدون دوست داشتن این شخصیتها به آنها بخندم. آقا گریشام بدرستی صاحب نبوغ برای نشان دادن حاشیه شهر جنوبیهاست.

ارواح گذشته را ببینید

هر مکانی گذشته ای دارد که بر حال آن اثر می گذارد، و تاریخ می تواند مفهوم را خلق کند. برای موقعیتهای جنوبی، تاریخ خشن برده داری لکه پاک نشدنی را برجا می گذارد که زمان حال را رنگ می بخشد.

وقتی به تاریخ نژادپرستی و سیستم قضایی جنوب می رسد، دو رمان وجود دارد که به ذهن خطور می کند: زمانی برای کشتن و کشتن مرغ مقلد[۳۱]. آن نویسندگان از آن تاریخ و اثر مداومش برای نشان دادن اینکه چرا شخصیتهایشان این گزینه ها را برگزیدند، سود بردند.

داستان گریشام در ۱۹۸۴ تنظیم می شود؛ داستان لی در ده سی میلادی است. مطمئنا چیزها اکنون متفاوتند- درست؟ کارنخست من، وقتی جیرجیرکها می گریند، شما را به در نظر گرفتن آن پرسش، به همراه وقایع واقعی زندگی از لوکانتری کارولینای جنوبی[۳۲] مانند قتل عام کلیسای مادر امانوئل ای ام ایی[۳۳]، و تیراندازی پلیس والتر اسکات[۳۴]، دعوت می کند.

وقتی یک زن سفید پوست با صلیب محراب مضروب می شود و مرد سیاه جوان زانو زده بر روی او إصرار می کند که بیگناه است، زاچ استندر پرونده را می گیرد و خود را در نبرد با هم یک وکیل قدرتمند و هم یورش نژادپرستی می یابد. وقتی کارآگاه/عاشقش یک پرونده حل نشده را باز می کند، آنان کشف می کنند که این شهر جنوبی کوچک اسرار بسیار قدیمی مدفون را پنهان می کند. آنچه آنان نمی دانند آن است که یک قاتل به داخل حلقه آنان نفوذ کرده است و برای حفظ آن اسرار خواهد کشت.

در نوشتن کتابم، من سعی کردم این پنج تکنیک نویسندگان موفق را برای کمک به ساختن موقعیت جنوب که من عاشق که زنده شود و حس مکان را خلق کند، بکار ببندم. شاید برای شما مفید واقع شود:

  • از حسهایتان را بکاربگیرید
  • لنزها را تنظیم کنید
  • با تِم ها [به مکان] معنی بدهید
  • درباره دور و اطرافتان تجسس کنید
  • أرواح گذشته را ببینید

من در امور حقوق در کارولینای جنوبی، شهر چارلستون[۳۵]، با وکالت مجموعه های عمومی شمامل نیروی قضایی مشغولم. اگر دوست داشته باشید در باره من و کتابم بیشتر بدانید، لطفا مرا در آدرس زیر ملاقات کنید

www.CarolineClevelandAuthor.com.

Reference: https://www.writersdigest.com/write-better-fiction/creating-a-sense-of-place-in-fiction

 

[۱] Caroline Cleveland

[۲] South Carolinian

[۳] Walterboro

[۴] South Carolina

[۵] setting

[۶] charmageddon

[۷] Potter Stewart

[۸] pornography

[۹] When Cicadas Cry

[۱۰] Edisto Beach

[۱۱] John Hart

[۱۲] The Last Child

[۱۳] Johnny Merrimon

[۱۴] themes

[۱۵] idiosyncrasies

[۱۶] Flannery O’Connor

[۱۷] Gothic

[۱۸] A Good Man is Hard to Find

[۱۹] The Thanksgiving Visitor

[۲۰] autobiographical

[۲۱] A Christmas Memory

[۲۲] New York City

[۲۳] New Yorkers

[۲۴] John Grisham

[۲۵] A Time to Kill

[۲۶] Baptists

[۲۷] Methodists

[۲۸] Presbyterians

[۲۹] Blood Drive

[۳۰] Ford County

[۳۱] To Kill a Mockingbird

[۳۲] South Carolina Lowcountry

[۳۳] the Mother Emanuel AME Church massacre

[۳۴] Walter Scott

[۳۵] Charleston

اشتراک گذاری :