Bluebird Charles Bukowski
پرندهی آبی چارلز بوکوفسکی مترجم: سیدمحسن جلالی موسوی
پرندهای آبی در قلب من است که میخواهد از آن بیرون بیاید ولی من برای او بیش از اندازه سرسختم، میگویم، همانجا بمان، نمیگذارم کسی تو را بیبند پرندهای آبی در قلب من است که میخواهد بیرون بیاید
اما من برسرش ویسکی میریزم و دود سیگار بر او میدمم و روسبیان و می فروشان و کامندان سبزی فروشی هرگز نمی دانند که او آنجاست در قلب من پرندهای آبی است که میخواهد بیرون بیاید
در قلب من پرندهای آبی است که میخواهد بیرون بیاید اما من برای بیش از اندازه سرسختم میگویم، همان پایین بمان، آیا میخواهی مرا بهم بریزی؟ میخواهی کارها را خراب کنی؟ میخواهی فروش کتابم در اروپا را به باد بدهی؟ پرندهای آبی در قلب من است که میخواهد بیرون بیاید ولی من بیش از اندازه زرنگم، فقط بعضی وقتها شبها میگذارم بیرون بیاید وقتی همه خوابند
میگویم، میدانم که تو آنجایی پس غمگین مباش سپس او را بازمیگردانم اما او درآنجا کمی درحال آواز خواندن است، نگذاشتهام که کاملا بمیرد و با هم میخوابیم مثل اینکه پیمان پنهانی هست و این به اندازه کافی خوب است که مردی را به اشک ریختن وادارد اما من اشک نمیریزم شما چطور؟